مژده ای هم نَفَسانم رمضان آمده است
کَز دَمِ عیسوی اَش مُرده به جان آمده است
عاشقان باده زنید از قدح و خوش باشید
که ز خـُم خانه سبوئی به میان آمده است
پُروپیمانه کند ساغرِو پیمانه ی ما
خُمِ صهبای جنان از پی آن آمده است
عالمی غمزه کند تا قدمی بردارد
بهر دیدارِ رُخَش پیرو جوان آمده است
دستها حلقه کنید و به میانش گیرید
ساقی سیم تنان عشوه کنان آمده است
کرده با زلف کمندش همه بندم در بند
طرّه ی گیسویِ نازش به میان آمده است
نرگسش عربده جوی ولبش افسوس کنان»
یار شیرین دهنان دُرد کشان آمده است
نیمه ی این مَهِ رحمان گـُهَر افشانی است
سِبطِ اَکبَر، حَسَن(ع)،آن دُرِّ گران، آمده است
جبرئیل و همه ی خیلِ ملک با قرآن
به غزل خوانیِ این غنچه دهان آمده است
بر سرِ خوانِ خدا شرطِ ادب امساک است
زین سبب آتش دوزخ به امان آمده است
مهدوی نازِ دلارامِ پریچهره بکش
که نجنبی تو اگر؛ وقتِ اذان آمده است